این مقاله بخشی از کتاب درس هایی از یک کارآفرین موفق جناب حاج حسن آقاجانی است.
جهت دانلود متن کامل کتاب به این لینک مراجعه فرمایید.

چگونه استخدام کنیم؟

یکی از روزها چند نفر از عزیزان دانشجو پیش من آمدند و گفتند: لیسانس داریم و میخواهیم استخدام شویم و پیش شما کار کنیم. به آنها گفتم: شما به درد من نمی‌خورید، چون می‌گویید ما لیسانس و فوق‌لیسانس داریم و توقع دارید اتاق، دفتر و منشی داشته باشید.
همین جا بگویم که: من خیلی از رویه‌های سیستم دانشگاهی ایران را قبول ندارم. شاید تا به حال در حدود چهارصد نفر نیروی دکتری، لیسانس و فوق لیسانس در کارخانه‌ام آورده‌ام، اما تعداد کمی از آنها مانده‌اند؛ یعنی نتوانستند در کنارم کار کنند یا نخواستند و یا دیدند که نمی‌توانند، چون در سیستم دانشگاهی ما خیلی مباحث باید تدریس شود که نمی‌شود؛ مباحثی مانند شیوه درست زندگی کردن، هنر حضور در جامعه، نحوۀ برخورد درست با مردم و ظرافتهای دیگری از این قبیل.
شما می‌دانید که در دانشگاههای ما هر کسی با هر سطحی، بسیار ساده فارغ التحصیل می‌شود، درصورتیکه کشورهای پیشرفته و موفق اینطور نیست و روند فارغ التحصیلی بسیار سخت است.
در ایران ورود به دانشگاه های خوب سخت است، اما خروج از آن- که خیلی مهم است- بسیار ساده است، در کشورهای توسعه یافته ورود راحت است اما هر کسی نمی‌تواند به آسانی خارج شود و دانشجو باید یکسری از مهارت های کاربردی را به صورت حرفه‌ای بیاموزد. اگر خوبش را بخواهید بدانید سیستم دانشگاهی ما شبیه قیف وارونه است، که ورود به آن سخت ولی خروج از آن آسان است. البته متأسفانه در سالهای اخیر ورود به دانشگاه ها هم دیگر سخت نیست.
به آن دسته از دانشجویانی که برای کار آمده بودند گفتم: یک سؤال از شما می‌پرسم (می‌خواستم یک تلنگری به آنها بزنم) اگر درست جواب مرا دادید فردا صبح بیایید کارخانه کار کنید.
سوالم این بود که: اگر بخواهید یک نفر را استخدام کنید چگونه و از چه راههایی به او شناخت پیدا کنید؟ چون من نه شناخت از شما دارم، نه خانواده تان را میشناسم. در پاسخ به سوال من هر کدام به فکر خود جوری صحبت کرد و یه طوری جواب داد.

 

استخدام

جهت مطالعه کامل متن کتاب درس هایی از یک کارآفرین موفق روی این لینک ضربه بزنید.
خلاصه به آن چند دانشجو گفتم:

من الان طوری با شما چند نفر حرف می‌زنم که هر کدامتان کارفرما بودید مرا استخدام می‌کردید، دلم میخواهد به من نمره بدهید، شرعا هم دلم میخواهد یک نمره کمتر بدهید، بالاتر
ندهید، گفتم: من نه التماس نه گریه و نه تمنا میکنم، بلکه به شما که کارفرما هستید می‌گویم می‌خواهم بیایم کارخانه شما کار کنم، بعد در  ادامه گفتم: من دو  سه ماه نزد شما کار میکنم، پول هم نمی‌خواهم، بعد از آن، شما بررسی کنید ببینید که اگر کار من ارزش داشت و به دردتان خورد حقوق برایم تعیین کنید، اگر هم که کار من به دردتان نخورد من می‌روم آزمایشم کنید، من دلم میخواهد کار کنم، دنبال کار هستم و دنبال این یک لقمه حلال برای زن و بچه‌ام هستم، اکنون آیا شما مرا استخدام می‌کنید؟
همه گفتند: استخدامتان میکنیم.
سپس گفتم: ببینید هر کاری راهی دارد. البته من توقع ندارم چیزی که من میدانم شما هم در این سن بدانید ولی بدانید که من در سیزده سالگی اینها را می‌دانستم، در ادامه به آنها گفتم:من وقتی بخواهم مدیری را استخدام کنم حتما چند بار او را خوشحال و چندبار او را ناراحت و عصبانی می‌کنم.ً معمولا آدمها در حالت شادی و خصوصا عصبانیت، کنترل خود را از دست میدهند و ذات واقعی خود را نشان میدهند؛ مثلا فردی که از حالت بیهوشی به هوش می‌آید حرفه‌ایی که در ذهنش بوده به زبان می‌آورد. بعضی لا اله الا الله می‌گویند، بعضی هم ناسزا می‌گویند، من خودم تا حالا دو سه بار در بیمارستان دیدم بعضی، که به هوش آمدند دعا خواندند، آدم وقتی هم عصبانی شود باطن خودش را ظاهر می‌کند.

اینکه میگویند هر کس را که میخواهی بشناسی با او مسافرت کن، واقعیت است، چون در سفر هم ناملایمات و هم شادیهای زیادی هست، و باطن همسفران غالبا رو می شود،خلاصه به آنها فهماندم که در این دو سه ماه شما را با شادی‌ها و ناراحتی‌ها می‌آزمایم تا ببینم از امتحان بیرون می‌آ‌یید یا نه. سرانجام، آن چند دانشجو تصمیم گرفتند با من کار کنند و خیلی هم موفق بودند.
آری یکی از بهترین شاه کلیدهای شناخت افراد همان طور که عرض کردم، خوشحال کردن آنان و بررسی رفتارشان و ناراحت و عصبانی کردنشان و تحلیل برخوردشان است.
یک بار در خدمت یکی از بزرگان دین بودم، ایشان تعریف میکردند: یک کارمند مردی داشتیم که همواره سر به زیر و ساکت و آرام بود، یک روز همراه با او در جشنی مذهبی و به مناسبت تولد یکی از ائمه اطهار شرکت
کردیم یک دفعه دیدم این کارمند بدون هیچ دلیلی تنها از آن جشن خیلی شاد شد و وسط جشن بشکن می‌زد و می‌رقصید. آنجا بود که فهمیدم هنوز ایشان را در محیط های نسبتا بازتر یا مجالس خوشحالی ندیده بودم و روی ایشان شناخت کافی نداشتم.
یک مدیر باید حتما در موقع استخدام، تمام جنبه های شخصی کارمند خود را کشف و بدان‌ها توجه کند. چون می‌دانید که بزرگترین شاه کلید یک مدیر، پرسنل یا همان منابع انسانی‌اش است.

 

امروزه بزرگان مدیریت و کارآفرینی به جای واژه نیروی انسانی یا پرسنل از عبارت مهم «منابع انسانی» یا «سرمایه انسانی» استفاده می‌کنند، چون نیروهای شاغل در هر سازمان، نقش بسیار مهم و حیاتی در فرایند رشد یا افول آن سازمان دارند.

 

یک مدیر اگر بتواند منابع انسانی شرکت اش را از بین افراد متعهد وحرفه‌ای گزینش کند به موفقیت نزدیک است، در غیر این صورت احتمال شکستش، بسیار بالاست.
در رابطه با استخدام برای تکمیل عرایضم باید بگویم: همانطور که گفتم من یکی از روشهایم این است وقتی میخواهم یکی را استخدام کنم، قبل از استخدام دو- سه بار خیلی خوشحالش می‌کنم، دو- سه بار هم اوقاتش
را تلخ میکنم، حتی گاهی اوقات یک مقدار نزدیک به توهین با او رفتار می‌کنم، هدف این است که ببینیم در عصبانیت چه رفتاری از خودش بروز می‌دهد.
انسان در هنگام عصبانیت چون مسلط به اعصاب نیست چهرۀ واقعی خود را نشان می‌دهد. امیرمؤمنان علی می‌فرمایند: «در دگرگونی احوال،جوهر و باطن انسانها شناخته میشود»
در واقع این روش و فرایند جذب نیرو بر اساس تجربه شخصی خودم هست و آثار فراوانی نیز در این سالها از خود بروز داده است، این درحالی است که اگر با علم روز مدیریت تلفیق گردد، آموزه و آثار بسیار حیرت‌انگیزی به وجود خواهد آمد، ولی متاسفانه دانشکده های مدیریتی ما، خود و دانشجویان را از این تجربه‌های گرانسنگ محروم کرده‌اند.
یکی از دانشمندان مشهور و خوشفکر آقای «دیل کارنگی» است، که کتابهای ایشان مخصوصا کتاب معروفش «آیین دوستیابی» نکات جالب و زیبایی درباره ملاک و معیارهایی از این قبیل را برای شناخت دوست و همکار خوب، ارائه میکند. پیشنهاد میکنم که دوستانم این کتاب را مطالعه کنند.

بخشی از کتاب درس هایی از یک کارآفرین موفق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید